ثروتمندان یک بار کار میکنند تا یک عمر بخورند و فقرا یکبار میخورند تا یک عمر کار کنند.
- اگر زندگی ثروتمندان را به طور دقیق و حسابشده مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که تمام تلاش آنها در ابتدا، رسیدن به استقلال مالی است. آنها تلاش میکنند که برای خود، یک منبع درآمدی ایجاد کنند و بتوانند از آن در تامین هزینههای روزمره زندگی خود استفاده کنند. تمام هم وغم آنها این است که در اثر تلاش مقطعی، یک درآمد پایدار و دائمی ایجاد کنند و بعد از آن بتوانند به آزادی فکری، مالی و… برسند.
- تی هارواکر، نابغه مالی، در تعریف خاطرات خود در حوزه کسب و کار، بیان میکند که برای راهاندازی یک بنگاه اقتصادی کوچک به مدت شش ماه، به صورت شبانهروزی در آنجا کار میکرده است تا آن را به اتمام برساند و یک مدیر خوب برای آن استخدام کند. پس وقتی که کار تمام شد هرگز به آنجا مراجعه نکرده است و خود بنگاه، با عوامل خود، به نحو احسن، کار خود را ادامه میدهند. سازمانی که ساخته است از هر لحاظ عالی بود و یک سیستم یکپارچه و مطلوبی درآن ایجاد کرده که عوامل مربوطه را به هم متصل میکرده است.
- منظور از این جمله که ثروتمندان یک بار کار میکنند تا یک عمر بخورند این است که آنها برای ایجاد یک سیستم و یک سازمان هوشمند و خودکفا، تمام تلاش و کوشش خود را انجام میدهند تا آن را ایجاد کنند و پس از ایجاد آن، سیستم خود به خود کار میکند و درآمد ایجاد میکند.
- منظور از اینکه یک بار کار میکنند این است که آنها یک کار اساسی و سازمان یافته انجام میدهند که باعث ایجاد درآمد همیشگی و دایمی میشود و میتوان روی درآمد ممتد و پایدار آن حساب کرد و فرد مطمئن است که این درآمد همیشگیست و به مرور زمان، افزایش هم خواهد یافت و بدون حضور آنها کار خواهد کرد.
- آنها در یک مقطع زمانی، با کاهش مناسب هزینه و افزایش درآمد و با تفکر ثروتآفرینی، اقدام به خرید داراییهای پایه میکنند و مطمئن هستند که این داراییها میتوانند هرگونه دغدغه درآمدی آنها را برطرف کنند.
- ثروتمندان از تجربیات گذشته خود و از شکستها و تحمل ضررهای خود برای ساختن سازمانی کارآمد و موثر برای ایجاد رفاه و آسایش در آینده برای خود استفاده میکنند. آنها گذشته خود را مرور و بررسی میکنند که چه کارهایی را اشتباه انجام دادهاند و چه کارهایی درست بوده است و از این عمل، درس میگیرند و سعی میکنند که یک اشتباه را دو بار تکرار نکنند. در جهت تقویت نقاط قوت و برطرفکردن نقاط ضعف خود برمیآیند و از این موارد در جهت ساختن سازمانی جدید، موثر و مفید استفاده میکنند. آنها تمام تلاش خود را به کار میبندند که فونداسیون این سازمان بسیار قوی و محکم باشد و با هرگونه حادثه جزیی آسیب نبیند و دچار زوال نشود. آنها آیندهنگر هستند. بنابراین سفری به آینده انجام میدهند تا ببینند که تا چه وقت میتوانند از محل درآمد این سازمان استفاده کنند. سازمان ایجاد شده را به مرور زمان ترمیم، بهینه و تقویت میکنند که عمر آن زیاد شود.
- آنها نه تنها این کار را برای خود انجام میدهند بلکه از محل مزایای کارشان، دیگران نیز استفاده میکنند. نمونههای خیلی زیادی از این موارد در دنیا پیدا میشود که به عنوان مثال، یکی از آنها به نام ماتسوشیتا را شرح میدهم: او فردی روشنفکر و ثروتمند بود که کار خود را از یک اطاق ۹متری شروع کرد. او ابتدا کارمند یک شرکت متوسط بود و به صورت ماهیانه حقوق دریافت میکرد. ولی ذهن خلاقی داشت تا اینکه یک روز، پیشنهادی جهت بهینهسازی محصول به واحد مدیریت ارائه کرد و این پیشنهاد مورد پذیرش واقع نشد و مدیران به سردی با او برخورد کردند و برای نظرش اهمیت چندانی قائل نشدند. این موضوع ماتسوشیتا را بسیار ناراحت کرد. طوری که تصمیم گرفت از شرکت استعفا دهد و برای خودش کار کند. وقتی که کار خودش را در یک اطاق ۹متری همراه با همسر و برادر همسرش شروع کرد، هرگز فکر نمیکرد که چنان بدبختی غیرقابل تحملی را پیش رو خواهد داشت. روزگار برای او بسیار سخت شد و او از تامین هزینه نیازهای اولیه خود مانند خورد و خوراک و لباس عاجز بود. پروژه او برای رسیدن به نتیجه، زمان زیادی را تلف کرد و در میان راه، برادر خانمش از آنها جداشد. چون دیگر چیزی برای خوردن نداشتند. او هر جور شده، به مدت نه سال این فلاکت و بدبختی را تحمل کرد تا کمکم به فروش جزئی و درآمد اندکی رسید تا بتواند به آینده این شغل امیدوار باشد.
- او به مرور زمان و با جذب همفکران خود و با یک مدیریت مبتنی بر انسانیت توانست یک سیستم بزرگ، پویا، پردرآمد و… بسازد و هر ثانیه و هر لحظه به فکر بهینهسازی سیستم خود باشد. امروز که این مطالب را مینویسم، ماتسوشیتا در بین ما نیست. ولی سازمان او با پرسنلی بالغ بر بیش از دویست و پنجاه هزار نفر در حال کار کردن است و بیش از یک میلیون نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم از کاری که او ایجاد کرد ارتزاق میکنند. او موفق شد برندهای مطرحی چون پاناسونیک را ایجاد کند که به گوش مردم دنیا، واژه آشناییست.
- هر جا ثروتمندی را یافتید بلافاصله دنبال سازمان او با یک سیستم مطلوب و کارآمد بگردید. چرا که هرگز نمیتوان بدون یک ماشین پولسازی به ثروت و دارایی رسید. در واقع، آنها با عملکرد صحیح و درست خود و مبتنی بر یک تفکر سالم، ماشینی میسازند که دائم در حال چاپ اسکناس باشد. این ماشین خودکار است و به وجود فیزیکی آنها وابسته نیست و خود به خود کار میکند.
- نقطه مقابل ثروتمندان، فقرا هستند آنها یکبار میخورند تا یک عمر کار کنند. دلیل بارز فقیر ماندن، هزینههای عروسی آنها،هزینه مهمانی آنها، هزینههای زیاد روزمره آنها و… است. آنها دقیقا برای دیگران زندگی میکنند و رضایت باطنی آنها، صرفاجلب توجه افکار عمومی است. آنها دوست دارند که زبانزد خاص و عام باشند و در هر جا از آنها تعریف و تمجید شود. برای آنها هزینه واسراف، یک افتخار محسوب میشود و هرگز متوجه نیستند که پول و دارایی،امانتی در دست آنهاست وصاحب اصلی نیستند و فقط در مقطعی از زمان، صاحب آن شدهاند و لازم است که از آن استفاده صحیح ومطلوب کنند.
- ما در این دنیا، چند صباحی مهمان هستیم و عمرمان محدود است.هرگونه غرور، اسراف، عدم رعایت اخلاقیات و… سند نابودی ما هستند. در ردههای مختلف از سطوح پایین تا سطوح بالا، فرهنگ فقر در افراد مختلف دیده میشود. فرض کنید فردی مبلغ هشتصد هزار تومان در ماه، درآمد دارد و هزینهاش نیز در همین حدود است. متاسفانه مشاهده میشود که این فرد با قرض، یک جشن عروسی برگزار میکند که ده میلیون تومان هزینه دارد. بنابراین مجبور است در آینده مبلغی از درآمد خود را بابت پرداخت دیون در نظر بگیرد. همین فرد، با تفکر تکمیل زندگی خود، یک خودروی لیزینگی خریداری میکند تا رفاه بیشتری داشته باشد. غافل از اینکه با دست خود، خود را به هلاکت میاندازد. بعد از گذشت یک مدت زمانی، اواقدام به خرید اثاثیه منزل میکند و چون تفکر هزینهای دارد همچنان به نیست و نابود کردن آینده خود میپردازد و نتیجهای که حاصل میشود این است که مجبور میشود زمان آینده خود را بفروشد تا هزینه زندگی امروز خود را بپردازد و این یک معامله غلط است.
- جالب است بدانید در تحقیقاتی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اکثر افراد، برای هزینهکردن، دقیقا به اطرافیان خود نگاه میکنند و خود را با آنها هماهنگ میکنند. آنها توجه نمیکنند که این کار درست است یا غلط؟ و به خاطر چشم و همچشمی و برای عقب نماندن از قافله، اقدام به هزینهکردن دارایی و درآمد خود میکنند.
- بدترین کار در حوزه مالی، این است که فرد، دارایی خود را هزینه کند یا قدرت ساخت ستون داراییها را نداشته باشد. آینده چنین فردی در خطر است. آنچه که در آینده از نظر مالی به ما کمک خواهد کرد، درآمد حاصل از داراییهاست. به همین دلیل در سطح جهان، میبینیم که شرکتهای بزرگ با برندهای مطرح، دایم در حال تبلیغات و معرفی شرکت و محصول خود به جهانیان هستند و آنها با این کار، ارتباط موثری با مخاطب خود برقرار میکنند و ستون دارایی ارتباطات خود را –که اصلیترین دارایی عصر حاضراست– محکم و قوی میسازند.
- کم نیستند کسانی که در زندگی خود، ورشکسته هستند ولی خودشان خبر ندارند. آنها مجبورند سالیان درازی کار کنند تا هزینههایی را پرداخت کنند که امروز و دیروز انجام دادهاند وزمان آینده را –که بزرگترین سرمایه زندگی است– به راحتی از دست دهند.عمر ما بسیار مهم و حساس است و ما مجاز نیستیم با افزایش هزینه خود و عدم مدیریت صحیح، آن را هدر بدهیم.
- فقرا تلاش میکنند وضع ظاهری زندگی خود را مطلوب نشان دهند و به دیگران ثابت کنند که آنها وضع مالی خوبی دارند و به همین دلیل از آینده وام میگیرند تا امروز خوش بگذرانند. آنها تفاوت بین سرمایهگذاری و هزینهکردن را نمیدانند و سعی دارند دیگران را از خود راضی نگه دارند و چون میخواهند به نوعی به دیگران ثابت کنند که وضعیت مطلوبی دارند. بنابراین هر چه به دست میآورند به اضافه مقداری بیشتر، هزینه میکنند. در حالی که تفکر ثروتمندان، عکس آنهاست و هرچه را که به دست میآورند به اضافه مقداری بیشتر، سرمایهگذاری میکنند وپس از سرمایهگذاری، درآمدشان زیاد میشود چون علاوه بر خودشان، سرمایه آنها نیز کار میکند و در مقابل، فقرا علاوه بر هزینهای که دارند، بدهی آنها نیز، هزینهبر است و باعث میشود هزینه مضاعفی داشته باشند.
فرامرز عنبران